در این مطلب از سایت جسارت تصاویر بسیار زیبایی از عکس قلب را در دسته عکس برای شما تهیه کرده ایم.امیدواریم این مطلب مورد توجه همه شما عزیزان قرار گیرد
در سجده گاه عشقت سر مینهم به خاکت اى پادشاه عزیز قلبم قربان قلب پاکت
اگر دوستش داری
باید همه چیز را بشکنی
تا قلب او شکسته نشود هیچوقت!!
کاسب کهنه کار من! باز بساط می کنی؟!
جنس دلت به شهر ما، خوب فروش می کند
عشق حراج می کنی؟، قلب اجاره می دهی؟!!
نرخ خریدنت مرا، خانه به دوش می کند…
بهترین آرایش ها در زندگی :
حقیقت برای لب ها
بخشش برای چشم ها
نیکوکاری برای دست ها
لبخند برای صورت
عشق برای قلب
گفتی که در قلب تو خواهم ماند و ماندی
از آن زمان هم قبله کمی مایل به چپ شد …
از لحظه ای که چشم باز میکنم کار شروع میشود
نظارت و بررسی کیفیت تک تک اعضای بدنم
قلبم چشمم گوشم مبادا ذره ای از عاشق تو بودن منحرف
شده باشند نازنینم!
قلب مهربانت مثلثی را می ماند در دریای عشق،
مرا در خود کشیدی ای برمودای من…
واقعا چه ظریفانه است خلقت قلب آدمی!
به نگاهی می شکند
به لحنی میسوزد
برای دلی می میرد!!
به نگاهی جان میگیرد
و به یادی می تپد…
چشم از قلب شکایت کرد و گفت:
تو چرا عاشق میشوی و من باید اشک بریزم؟
قلب گفت :
چشم تو چرا نگاه میکنی تا من درد بکشم…
کاش میشد روی قلب سرنوشت
لحظه های با تو بودن را نوشت …
زندگی یعنی عشق
عشق را تازه کنیم
عشق را با همه ی قلب خود اندازه کنیم
زندگی کوتاه است کوتاه…
اگه شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران میکردند …
آنهایی که با چشم کمتر دیده میشوند، در قلب بیشتر یاد میشوند!
مثل تو دوستت دارم قلبم…
یک نفر قلب تورا بی سحرو جادو میبرد
بی گمان من میشوم بازنده و او برنده!
یک نفر از خواب بیدارم کند!
دارد کسی
با خودش؛ عشق مرا بازو به بازو می برد!!
لیاقت میخواهد
بودن در قلب دخترکی که تمام دنیایش، حرف های نزده اش است…
از حس قشنگ عاشقی لبریزم
در بانک دلت منتظر واریزم
در جیب دلم هر چه محبت دارم
آنرا به حساب قلب تو میریزم!
در قلب کوچکم فرمانروایی میکنی عزیز
بدون هیچ نائب السلطنه ای
کسی نمیداند چه لذتی دارد نازنین
بهترین پادشاه تاریخ را در
دل داشتن…
مینویسم عشق بخوان قلب عزیز
مینویسم عشق بخوان نفس عزیز
مینویسم عشق بخوان روح عزیز
مینویسم تو بخوان من عزیز
مینویسم ما بخوان عشق نازنین!
عزیز بودن جرم نیست
امتیازیست که تو در قلب من داری و خیلی ها ندارند!!
قلب من سکونت نگاه کسی است که از اعماق وجودم دوستش دارم حتی در فاصله ها
در قلب کوچکم فرمانروایی میکنی عزیز
بدون هیچ نائب السلطنه ای
کسی نمیداند چه لذتی دارد نازنین
بهترین پادشاه تاریخ را در
دل داشتن…
صبر کن
عشق که شکل گرفت
لب، قلب، چشم، گویا می شود
و ذهن!!
پاک می شود از غبار!
آن وقت
با من باش، همیشه ی من…
بنازم قلب پاکت مادری من
بگردم دور خاکت مادری من!
سیاه شد روزگارمن سیاه شد
خدایا مادرم از من جداشد
فلک با من چرا چون نا روا کرد!
که یکدم مادرم از من جدا کرد…
اگر سرت رو روی سینه ام بگذاری
هیچ صدایی نخواهی شنید
قلب من طاقت این همه خوشبختی رو نداره!!
اگر گناه انقدر بزرگ بود که نتوانستی ببخشی بدان گناه بزرگ نیست قلب تو کوچک است !!
نذر کردم تا بیایی هر چه دارم مال تو!
چشم های خسته و پر انتظارم مال تو
یک دل دیوانه دارم با هزار آرزو!
آرزویم هیچ قلب بی قرارم مال تو…
هرگز نگران اینکه قلب مردی رو شکستی نباش
دربدترین حالت رگ به رگ شده
وروز بعد مثل ساعت کار میکنه
خدا این موجودات سخت جان و سخت عنصرو ازمون نگیره!!
اگر کسی را دوست داری به او بگو زیرا قلبها معمولا با کلماتی که ناگفته می مانند میشکنند
هرگاه قلبتان برای دیگران می تپد ،
فرشتگان برایتان دست تکان می دهند
عشق کلید شهر قلب است، به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز شود…
زندگی به موسیقی نزدیک تر است تا به ریاضیات ؛ ریاضیات وابسته به ذهن اند و زندگی در ضربان قلبت ابراز وجود می کند.
اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته میمانند،میشکنند
در رنجی
که ما میبریم، درد نه تنها در زخم هایمان بلکه در اعماق قلب طبیعت نیز وجود
دارد.در تغییر هر فصل، کوهها، درختان و رودها ظاهری دگرگونه می
یابند.همانگونه که انسان در گذر عمر، با تجربیات و احساساتش تحول می یابد،
در دل هر زمستان، تپشی از بهار و در پوشش سیاه شب، لبخندی از طلوع نمایان
است…
وصیت چارلی چاپلین به دخترش:
هر وقت قلب لخت یک پسر را دیدی تن لختت را به او نشان بده…
کاش همیشه
دزد گیر قلب ادمها روشن باشه تا با هر نگاه صدای دزدگیرشون یادشون بیاره
یه نفر منتظرانهاست .به امید به صدا رد امدن دزدگیر ادمها اما فقط یه بار
قفسم را مشکن
تو مکن ازادم
گر رهایم سازی
به خدا خواهم مرد
من به زنجیر تو عادت دارم
بار ها در پی این فکرکه در قلب توئم
باتو احساس سعادت کردم
به خدا خوش بختم
قلب ، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند
دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند
قلب ، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود
و در پاییز باد آن را با خودش ببرد
قلب؟ راستش نمی دانم چیست،
اما این را می دانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است!
برای بودنت میمانم ،وبرای دیدنت میمیرم ،باش تا بمانم ،و بمان تا نمیرم.
دریا بسیار است،اما غرق شدن در چشمان تومرا عادت شده.
دوست داشتنت نفس است نه هوس تا باشم و باشی.
من قلب خاکی ام را سنگ فرش قدم هایت میکنم.
من هر روزعاشقانه تر می نویسم تا همه تب کنند در حسرت داشتن معشوقه ای شبیه تو.
و اسپندی دود میکنم در تمام نوشته هایم تا عاشقانه هایمان راچشم نزنند
اگه عشق تو توی قلبم نبود
نمیدونم این قلب من زنده بود؟
نمیدونم این زندگی بی تو هم
تا اینجا که هستم واسم مونده بود؟
یه روز اومدی توی احساس من
شدی اول و آخر حرف من
چشام توی چشمای تو عشقو دید
اون احساس پاکو خود دل شنید
میخوام که نره عشقت از قلب من
بمونی یه عمری تو دستای من
بشه خونه تو،دو تا شونه هام
بگیری دو دستامو محکم مدام
بعضیا مرگ مغزی شدن انگار !
هر روز قلبشون رو اهدا میکنن به یکی !
پیامبر (ص) :
در انسان پاره گوشتى است که اگر آن سالم و درست باشد،
دیگر اعضاى بدنش هم با آن سالم می شوند و هرگاه آن بیمار شود،
دیگر اعضاى بدنش بیمار و فاسد مىگردند.
آن پاره گوشت، قلب است.
زندگی شبیه شعریست
قافیه هایش با من ، ” تو ” فقط همیشه ردیف باش !
گل اگر چشم خودش باز کند خواهد مرد / ماه در اوج غرورش به زمین خواهد خورد
چون به زیبایی تو حسرت ، عالم خوردند / برق چشمان تو روح از تنشان خواهد برد . . .
انسانهای خوب همانند گلهای قالی اند
نه انتظار باران را دارند و نه دلهره ی چیده شدن ، دائمی اند !
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
دلی که شکستی را گچ چاره نکرد ، گل گرفتمش . . .
با یاد تو این ستاره ها رنگی بود / این دفتر خاطرات من سنگی بود
از درس کلاس عاشقی سهمم باز / یک زنگ فقط دوری و دلتنگی بود . . .
دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد / آنچه کردی تو به من هیچ ستم کار نکرد . . .
لعنت به همه ی قانون های دنیا که در آن شکستن دل پیگرد قانونی ندارد . . .
تا دیروز ، هرچه می نوشتم عاشقانه بود
از امروز ، هرچه بنویسم صادقانه است
عاشقانه دوستت دارم . . .
بهانه میتراشی و مرا عذاب میدهی / به روح بی قرار من تو اضطراب میدهی
دلم پر از گلایه ها ، تنم اسیر درد و خون / ولی تو قهر با دلم برای لحظه ی مکن . . .
همیشــــه دلتنگی
به خاطر نبـــــــودن شخصی نیست
گاه به علت حضور کسی در کنارت استـــــــ
که حواسش به تــــــــو نیستــــــــ
همیشه قصه ی شب در همین خلاصه شدست؛
تو غرقِ خوابی و من غرقِ آرزوی توام…!
محسن محدی
سرمای نبودنت بدتر از سرمای زمستان است به لرزه انداخته چهار ستون دلم را
من از قبل “باخته” بودم
“مچ انداختن”
بهانه ای بود؛
برای گرفتن دوباره ی “دست تو”
تو در آنجا ، من اینجا بی قرارم
دل صبری تو داری من ندارم
به قربون دل صبرت بگردم
به دیدار شریفت انتظارم
تک گل واشده ای گفت صبا را عشق است
بلبل آمد به میان گفت صدا را عشق است
گل و بلبل بنشسته به کنار
سنبل آمد بی میان گفت وفا را عشق است
هیچ رویایی به پای بیداریم با تو نمیرسد
خواب ها فقط خودشان را اذیت می کنند !
می ترسم کسی جایم را در قلبت بگیرد
بوی تنت را بگیرد
آغوشت را از من بگیرد
چه احساس مبهمی است حسادت !
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی میکنم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی تنگ غروب
افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هیچ کسی تلخی لبخند مرا درک نکرد
های های دل دیوانه ی من پنهانی است
مرخصی ندارد
حتی وقت استراحت ندارد
حقوق و مزایا ندارد
بیمه ندارد
ترفیع و پست و مقام ندارد
استعفا یا اخراج شدن ندارد
بازنشستگی و از کار افتادگی هم ندارد
با این حال دوست داشتنی ترین شغل دنیاست ، عاشق تو بودن !
در هیاهوی زندگی دریافتم:
چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالیکه گویی ایستاده بودم
چه غصه هایی که فقط به غم دلم حاصل شد
در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود
به همین سادگی!
آسمان می بارد گل می میرد
تو نه گل باش نه آسمان
زمین باش تا آسمان برای تو بگرید و گل برای تو بمیرد
دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست…
ماه من چهره برافروز که آمد شب عید
عید بر چهره چون ماه تو می باید دید
نوبت سال کهن با غم دیرینه گذشت
سال نو با طرب و غلغله شوق دمید
بگذارید انشا بنویسم …
موضوع : علم بهتر است یا ثروت ؟
به نام خدا
هیچکدام ، فقط و فقط خود تو !
تو باشی و هوای بهار و من قدم به قدم فدایت می شوم
تو باشی ، از لحظه های دلتنگی جلو می زنم
به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم
به بن بست ها ، به خیابان هایی همه با یک نام …
دوست دارم تو باشی و من نشانی ها را گم کنم
راه خانه را هم ندانم تا همه بفهمند برای من کم حواس
خانه آن جاست که تو باشی و من قدم به قدم فدایت شوم !
گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست
در زندگی ام، بعد تو و خاطره هایت
غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست
انگار نه انگار دل شهر گرفته ست
از بارش بی وقفه ی باران خبری نیست
ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست
از روز به هم ریختن رابطه ی ما
از خاله زنک بازی تهران خبری نیست!
گفتند که پشت سرمان حرف زیاد است
از معرفت قوم مسلمان خبری نیست!
در آتش نمرود تو می سوزم و افسوس
از معجزه ی باغ و گلستان خبری نیست!
در فال غریبانه ی خود گشتم و دیدم
جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست
گفتی چه خبر؟
گفتم و هرگز نشنیدی
جز دوری ات ای عشق، به قرآن خبری نیست…
امید صباغ نو
تنها مسافری که دلم بازگشتش را نمیخواهد
قاصدک ایست که آرزوی آمدن تو را در آن دمیدم …
“تو” برگرد…
قاصدک را چشمی در راه نیست…
تو را من چشم در راهم…
بدون که همیشه چشم انتظارم ، بدون که تو خیالتم تنها نیستی
بدون که یه جایی یه کسی همه ی دنیاش تو هستی
اینو بدون که با فاصله ها هرگز کمرنگ نمی شی
یاد گرفتـــه ام
انسان مدرنـــی باشــــم
و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم
بـه جای بغـــــض و اشــــک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه
هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افســــــــرده میکنـد ..!
هیچ وقت نگفت دوستت دارم
ولی همیشه
شالی را سر می کند
که میداند به او نمی آید
اما
من برایش گرفته ام …
آریا نوری
به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن
ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن !
پنجره ات را باز کن
جیره ى شهریورت دارد به اتمام مى رسَد،
هوا دلش هواىِ عاشقى کردن مى خواهد،
هوا دلش قدم زدن روى برگ ها را مى خواهد،
از قدم زدن کنار ساحل خسته شده است،،
بگذار باد پاییزى بر طره ى موهایت بوزد،
اجازه ده که بارانِ پاییز وجودت را خیس کند،
نترس، چتر لازم نیست: اعتماد کن،
خودت را به باران بسپار ،
دستانت را باز کن،
سرت را رو به آسمان نگاه دار،
بگذار قطرات باران خیسىِ چشمانت را بشوید،
نفس بکش،در میان پاییز نفس بکش،
بس است گرما،بس است بى بارانى و بى بادى،
که گفته است پاییز غم گین است؟
وقتى که صداى برگ هایش ،در زیر پاى توست؟
وقتى که وزش بادش لاى موهاى توست؟
وقتى که تلفیق رنگ هایش،به هارمونىِ گونه هایت نزدیک
است…
عشق یعنی پاک ماندن بسیار
آب ماندن در مسیر انجماد
در حقیقت عشق یعنی سادگی
در کمال برتری ، افتادگی
چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن
وچه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن
ای کاش می دانستی بدون تو وبه دور از دست های مهربانت زندگی چه سخت است
خورشید را در آغوش گرفته ای
پاهایت را به بوسه دریا سپرده ای
موهایت را به دست نسیم
چه خوش غیرتـــــــم من !
در میان بغض کوچه ها من همان تنها ترینم
گر میان هر نگاهی صوت غمگینی شنیدی
یاد کن از قلب بی تابی که هر دم یاد معشوق است
باور کن “عین” و “شین” و “قاف” جدا از هم که باشند هیچ خاصیتی ندارند !
اما در کنار هم معجزه می آفرینند ،
درست مثل من و تو …
یک فصل از یک قصه؟
نه! این را نمی خواهم
می خواهم از این پس
تمامِ ماجرا باشی . . .
همه
لرزش دست و دلم
از آن بود که
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریز گاهی گردد …
“احمد شاملو“
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!
بــــآور کن تــوقعِ زیآدی نـــیست
اینـــــکه فقـــط گـاهی احـسآس کنم
یـــک مـــــرد آغــــوشش را بــــرایِ گــــریه هــآیم بـــــآز کــــرده!
بادی بذر تـو را در دلـــم انداخـــت و ُ رفــت
من مانـــده ام و ُ این ریشــه ی قطــور دلــدادگی
و هـــزار جــوانه ی شــکفته از یـادَت
راه کـه میروی عقـب میمــانـم …
نـه بــرای اینکــه نخواهـم با تو هم قــــدم باشـم …
میخواهـم پا جـــای پاهــایــت بگـــذارم …
میخواهـم رد پــایــت را هــیچ خــیابــانی در آغوش نکشـَـد …!!!
گویند باغبان عمری طولانی دارد
چون با گل سر و کار دارد
ولی من عمر طولانی تر از باغبان دارم
چون همسری زیباتر از گل دارم
سهم من از زندگی دستان پر مهر تو شد
می ستایم من تو را تا اخر عمر هـمسرمـ
در میان اوج تنهــــایی تو با من مانده ای
تا تو باشی من چه غم دارم ز دنیا هـمسرم
“دوستت دارم” هایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را
برای شنیدنش
کنار گذاشته ام . . .
ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ
ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ شک ﮐﻨﺪ
ﮐﻪ ﺁﻏﺎﺯِ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻭ ﺣﻮﺍ ﺑﻮﺩﻩ ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ !
شبی بود برفی
هوا سرد بود و کولاک
بهانه ای برای با هم بودن!
زیر چترم تا پایان کوچه همراه شدی
کاش هوا همیشه سرد و برفی باشه
تا من و تو بهانه ای برای با هم بودن داشته باشیم!
کاش میشد تا تمام عمــر همراهم شوی
تا نگردم گم به راه زنـــدگانی هـمسرم
در شب تار و غمین قلب من تو امدی
تا شدی تنها ستاره در شب من هـمسرم
آسمان آبی چشمان تو مال من است
من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم
که تو خلق شده ای برای من
تا زیباترین زندگی را برایم بسازی
مهربانی را قسمت کنیم ٬ من یقین دارم به ما هم میرسد
آدمی گر ایستد بر بام عشق ٬ دستهایش تا خدا هم میرسد
تا زنم پر در میان آسمانت هـمسرم
زندگی از مهرو لبخند پر شور و شر است
عاشقم بر آن کلام مهربانت هـمسرم
چشمه پاک وزلال مهر تو جاری بود
لحظاتی در زندگی وجود دارند که
آنقدر دلتنگ کسی می شوید که
فقط می خواهید او را از رویایتان
بر چینید و در واقعیت درآغوش بکشید
تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین
تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین
وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره
تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین
تشنه ام هر دم به رود مهربانی هـمسرم
آسمان تار قلبم را تو روشن کرده ای
پس بمان در قلب بیتاب نگاهم همسرم
تنها برای چشمان تو می نویسم عزیزم
تا بدانی محبت و عشق را در چشمان تو اموختم نازنینم
تنهایم مگزار که عاشقانه تو را دوستت دارم!
برای تو می نویسم :
برای تویی که قلبت پاک است !
برای تویی که تنهایی ام پر از یاد توست
برای تویی که قلبم منزلگـاه عشق توست
برای تویی که عشقت معنای بودنم است .!
در “” حسرت قبل “” ماندن، چیزی جز از دست دادن امروز نیست؛
توفقط یکبار هجده ساله خواهی بود..
یکبار سی ساله..
یک بار چهل ساله..
و یک بار هفتاد ساله..
در هر سنی که هستی، روزهایی عالی را تجربه میکنی،
چرا که مثل روزهای دیگر، فقط یکبار تکرار خواهد شد.
هر روز از عمر تو زیباست و لذتهای خودش را دارد،
به شرط آنکه زندگی کردن را بلد باشی .
بابعضی هاحالِ آدم یک جوری می شود
یک جورِمفید …
از آن مفید هایی که شبیه خوردن آب یخ وسط گرمای تابستان هست ،
یاشاید هم شبیه خوردن گوجه سبزبانمک هست ،
شبیه قدم زدن در زیر باران ….
میدانی آدم خیالش یک جورِخاص راحت هست ،
راحت از آن که خوبیشان هیچوقت
ته نشین نمیشود …
این جور آدم ها شبیه فرش رنگ به رنگ نمی شوند ،
شبیه باران می مثل !
همین قدر لطیف …
همین قدر آرام …
همانقدر دلنشین …
وقتی میتوانستم صحبت کنم
گفتند؛ گوش کن
وقتی میتوانستم بازی کنم
کار کردن یادم دادند
وقتی کاری پیدا کردم
ازدواج کردم
وقتی ازدواج کردم
بچه ها آمدند
وقتی انها را درک کردم
مرا ترک کردند!
وقتی یاد گرفتم چگونه زندگی کنم
زندگی به پایان رسید…!
برای زندگیمان رژیم بگیریم
رژیم کمترحرص خوردن رژیم کمتر غصه خوردن
رژیم بیاندازه مهربان بودن بیریا کمک کرد ن بیتوقع دوست داشتن
بیایید همگی با هم رژیم آرامش بگیریم
و عشق پزشک حاذقی است !
که نسخه ی تمام درد هایم را لابلای موهای تو پیچید . . .
مهرداد حق محمدی
تو اگر پائیز زردی ٬ واسه من بهار سبزی
تو اگر هوای سردی واسه من همیشه گرمی
تو اگه ابر سیاهی واسه من ابر بهاری
تو اگه دشت گناهی واسه من یه بی گناهی
تو اگه غرق نیازی ٬ واسه من یه بی نیازی
تو اگه رفیق راهی ٬ واسه من یه تکیه گاهی