شعر در مورد نور
,شعر در مورد نور,شعر در مورد نور خورشید,شعر در مورد نوروز کودکانه,شعر در مورد نور و تاریکی,شعر در وصف نور,شعر حافظ در مورد نور,شعر مولوی در مورد نور,شعر سعدی در مورد نور,شعر شهریار در مورد نور,شعر درباره نور
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد نور برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
خورشید تویی نور تویی عشق تو هستی
وقتی که به او نور تو تابید غزل گفت
شعر در مورد نور
ای روح سحر ، قبله ی من ، صبح امیدم
روشن شده از نور حضور تو پگاهم
شعر در مورد نور خورشید
لحظه لحظه خاطرات بهمنی که یک دفعه بهار شد
بهمنی که بوی گل گرفت و سوسن و یاسمن
بهمنی که غرق شوق و شور بود، انفجار نور بود
شعر در مورد نوروز کودکانه
مثل لزوم نور برای درخت ها
هر صبح لازم است که حتما ببینمت
شعر در مورد نور و تاریکی
کاش این همه از دسترسم دور نبودی!
خورشید نبودی و پر از نور نبودی!
شعر در وصف نور
مثل یک منشور در برخورد با نور سفید
روسری، رویِ سرِ تو رنگ پیدا میکند
شعر حافظ در مورد نور
ای عطر و نور تو امان یک دم اگر یابم امان
در شعری از رنگین کمان با نوی رویایت کنم
شعر مولوی در مورد نور
شوقم از مصلحتت، موهبتی خواستن است
لایق نور نبودم، ظلماتی بفرست
شعر سعدی در مورد نور
حدیث حسن تو را نور می برد بر دوش
شکوه نام تو را حور میبرد بر دست
شعر شهریار در مورد نور
هرچند شب با نور سرد ماه جور است
اما شب چشمان تو ناجور زیباست
شعر درباره نور
سفری بین نــور و تــاریکی
سر زِ خاور به باختر زدن است
شعر در مورد نور
روی چشمانت نگه دارش زمانه ! جای من
نور چشمانم اگر می آید و من نیستم
شعر در مورد نور خورشید
زیارت نامه می خوانم دلم از نور لبریز است
“اگر چه گاه معنای عبارت را نمی فهمم”
شعر در مورد نوروز کودکانه
من از این خانه پرنور به در می نروم
من از این شهر مبارک به سفر می نروم
شعر در مورد نور و تاریکی
شانههای تو …
همچو صخرههای سخت و پر غرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه میکشد چو آبشار نور
شعر در وصف نور
در بیداری خواب دیدم
آمده ای
می خندی
مهربانی ات نور می پاشد
به دل تاریک و خسته ی من …
شعر حافظ در مورد نور
آدم ها همه می پندارند که زنده اند ..
برای آنها تنها نشانه ى حیات
بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد ،
آهای فلانی
از خانه دلت چه خبر؟
گرم است؟
چراغش نوری دارد هنوز؟
شعر مولوی در مورد نور
فراموشت کرده ام
ای نور دسته دسته
که بر هم می گذارم
و تو را می سازم.
شعر سعدی در مورد نور
در لحظه یی از عمرم
متوقف شدم
منتظرم بیایی
و از برابر من بگذری
زیبا
پیر شده
آراسته به نوری
که از تاریکی من دریغ کرده یی.
شعر شهریار در مورد نور
تو آفتابی
هرصبح
می تابی برپنجره ی خیالم
و نورمی پاشی
روی سایه ی تنهایی ام
امروز را
عاشقانه بتاب رؤیای من!
شعر درباره نور
گفته بودم
زیباتر از تمام ستارگانی هستی
که سینمای جهان کشف کرده است
حالا هزار سال نوری
دور شدهای از من
و هزار بار زیباتر
شعر در مورد نور
در نور شمع
زن تری؛
در آفتاب صبح که چشم باز میکنی
فرشته تر؛
و من بین این دو زیبایی ِ با شکوه
عاشقانه آونگ شده ام
شعر در مورد نور خورشید
آن چنان که برگ ها به نور زنده اند و
ماهیان به آب؛
زندگی من به عشق
عشق من به تو !
شعر در مورد نوروز کودکانه
دستم را اگر نگرفته بودی
چگونه می آموختم
در غیبت خورشید هم
می شود خندید ؟!
صدایت که ببارد
یک قطره ماه هم
در کاسه ی آبم بیفتد
کافی ست :
من نور می شوم
شعر در مورد نور و تاریکی
من را مثل تاریکی
در چمدان کوچک ات جا بده
یا مثل تکه ای از روشنایی
بگذار گلوبندت باشم
شعر در وصف نور
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید، منیر و ماه تابنده شدهست.
شعر حافظ در مورد نور
ای نور دل و دیده و جانم چونی
وی آرزوی هر دو جهانم چونی
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی
شعر مولوی در مورد نور
اندر دل من مها دلافروز توئی
یاران هستند لیک دلسوز توئی
شادند جهانیان به نوروز و بعید
عید من و نوروز من امروز توئی
شعر سعدی در مورد نور
نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو
دست نمای خلق شد قامت چون هلال من
شعر شهریار در مورد نور
پیش و پس عاشقان چو سایه میدر
تا چون مه و آفتاب پرنور شوی
شعر درباره نور
میان تو و تنهایی
تنهایی را انتخاب می کنم
و بدون آنکه بفهمی تماشایت می کنم
گلدان می شوم روی طاقچه،
شب و روز در من نور بریزی
شعر در مورد نور
من زاده ی رویای توام
به تو اندیشیدم
و آفریده شدم
برخاستم
آفاق را
از کُرک پَر کرکسی که بر سرمان می چرخید
جارو کرده ام
و به سمت صبحانه نور می روم.
شعر در مورد نور خورشید
راز عشق در این است که حس تملک را از خود دور کنی.
در حقیقت هیچکس نمی تواند مال کسی شود.
شریک زندگیت را با طناب نیاز، نبند.
گیاه هنگامی رشد می کند که آزادانه از هوا و نور آفتاب
استفاده کند…
شعر در مورد نوروز کودکانه
می دانم برمی گردی
اما نه شبیه یک پرنده
شاید این بار
ذره های نور باشی
شاید خوشبختی
و بدون اینکه بفهمم
دور تا دورم را پر کنی.
شعر در مورد نور و تاریکی
دلم گرفته تر از پیله کرم ابریشم کوچکیست
که به تاری آویزان است
بر تک درخت تنهایی…
نور می خواهد،
دستان گرم تو را
تا بشکافد ازدحام دهشتزای بی کسی را
بال پروازم را بگشا
شعر حافظ در مورد نور
از میان صور فلکی
چشمهای تو
تنها نوری است که می شناسم
شعر در وصف نور
خیالم را که میهمان باشی ،
زنبق های شعر از کویر واژگانم می شکفد .
به اِعجازی شاعر عشق تو می گردم .
و در عروجی نورانی ؛
یاد تو ؛
در صندوقچه ی سربه مُهر قلبم ،
فرود می آید …
شعر مولوی در مورد نور
اگه نوری به صلیب ام
اگه چنجی زیر خاک
واسه تو قد یه برگم
پیش تو راضی به مرگم
شعر سعدی در مورد نور
از پا تا سرت
سراسرت
نوری و نیرویی
وجود مقدست را در بر گرفته است
شعر شهریار در مورد نور
ای شب آرام، ای نور ماه، ای عطر شکوفه ها، امشب به سراغ یار من روید،
شاید که او چشمانش را از برای خفتن بر هم نهاده، خواب دلپذیری بیند
شعر درباره نور
گریه می کنم زیر نور ستاره ها / باید می رفتم
باید مداد رنگی هایم را برمی داشتم
و این تنهایی عمیق را که مثل پیراهنی بی رنگ روی تنم بود / فرو می کردم در دهان اتاق
من دخترکی بی قرار شده ام
شعر در مورد نور
زندگی باید جنبشی دائمی شود.
جنبشی از نورها در سراسر سال.
تنها آنگاه می توانی رشد کنی، شکوفا شوی
که چیزهای کوچک و پیش و پا افتاده را به جشن مبدل کنی.
شعر در مورد نور خورشید
دیدار تو کشتزار نور است
آهویى بی قرار
که از لب تشنه اش
آفتابِ سحر فرو می ریزد،
دیدارت سکوت است
شعر در مورد نوروز کودکانه
هست روشن به رخت دیده، اگر خاک رهت
باز در دیده کشم، نور علی نور شود
شعر در مورد نور و تاریکی
ساقی خورشیدوش گر نور بخشد ماه را
گر نه از خورشید خواهد نور، پایانش کنیم
شعر در وصف نور
آنچه در ایام پیری کم شد از نور بصر
باعث افزونی نور بصیرت شد مرا
شعر در وصف نور
نور من چون برق صائب پرده سوز افتاده است
ابر چون پنهان تواند ساختن نور مرا؟
شعر حافظ در مورد نور
فرش است نور فیض درین قبه های نور
غافل مشو ز قلزم زرین حباب شب
شعر مولوی در مورد نور
در شعله بود نور به اندازه روغن
هر دیده که بی اشک بود نور ندارد
شعر سعدی در مورد نور
بیرون مشو از دیده ای نور پسندیده
کز دولت نور تو مطلوب طلب دارم
شعر شهریار در مورد نور
گفتم که در چه شوری کز وهم خلق دوری
تو نور نور نوری یا آفتاب تابان
شعر درباره نور
ظلمت شب پرتو ظلمات من
نور مه از نور ملاقات من
شعر در مورد نور
خیمه جان را ستون از نور پاک
نور پاک از تابش سیمای او
شعر در مورد نور خورشید
نی باد صبا بودی نی مرغ هوا بودی
از نور خدا بودی در نور خدا رفتی
شعر در مورد نوروز کودکانه
تا با تو چو خاص نور گردم
آن نور لطیف جاودانی
شعر در مورد نور و تاریکی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
شعر در وصف نور
گل با تو برابری کجا یارد کرد
کاو نور ز مه دارد و مه نور از تو
شعر حافظ در مورد نور
ساقیا آن لطف کو کان روز همچون آفتاب
نور رقص انگیز را بر ذره ها می ریختی
شعر مولوی در مورد نور
بنگر به نور دیده که زند بر آسمان ها
به کسی که نور دادش بنمای آشنایی
شعر سعدی در مورد نور
در سرا چون سایه آمیز است نور
نور خواهی زین سرا بر بام آی
شعر شهریار در مورد نور
بازآمد آن قیامت با فتنه و ملامت
گفتم که آفتابی یا نور نور نوری
شعر درباره نور
تو نور دیده جان یا دو دیده مایی
که شعله شعله به نور بصر درافزایی
شعر در مورد نور
فوق همه ای چون نور شوی
تا نور نه ای در زیر دری
شعر در مورد نور خورشید
ظلمت و نور از تو تحیر درند
تا تو حقی یا که تو نور حقی
شعر در مورد نوروز کودکانه
ظلمت و نور از تو تحیر درند
تا تو حقی یا که تو نور حقی
شعر در مورد نور و تاریکی
گفتند که شش جهت همه نور خداست
فریاد ز حلق خاست کان نور کجاست
شعر در وصف نور
تا به نور روی تو بیند جمال روی تو
در دو چشمش نور تو کحل عیان انداخته
شعر حافظ در مورد نور
گر دود را کمتر کنی از نور شعله برخوری
از نور تو روشن شود هم این سرا هم آن سرا
شعر مولوی در مورد نور
سایه زده دست طلب سخت در آن نور عجب
تا چو بکاهد بکشد نور خدایش به خدا
شعر سعدی در مورد نور
هر نور که آید او از نور تو زاید او
می مژده دهد یعنی فردای تو می آید