شعر در مورد ظهر عاشورا
شعر در وصف ظهر عاشورا,شعر در مورد ظهر عاشورا,شعر در مورد نماز ظهر عاشورا,شعر درباره ظهر عاشورا,شعر درباره عصر عاشورا,شعر در مورد عصر عاشورا,شعری در مورد عصر عاشورا,شعر ناصرالدین شاه در مورد ظهر عاشورا,شعری درباره ظهر عاشورا,شعر درباره نماز ظهر عاشورا,شعری درباره ی نماز ظهر عاشورا,شعری درباره ی ظهر عاشورا,شعر درباره ی عصر عاشورا,اشعار درباره عصر عاشورا,شعر یا متن درمورد عصر عاشورا,شعر ظهر عاشورا,شعر نماز ظهر عاشورا,شعر درباره ظهر عاشورا,شعر روضه ظهر عاشورا,شعر برای ظهر عاشورا,شعر های ظهر عاشورا,شعر در مورد ظهر عاشورا,شعر در مورد نماز ظهر عاشورا,شعر ظهر عاشورا علی اکبر لطیفیان,شعر ظهر عاشورا سهیل عرب,شعر درباره نماز ظهر عاشورا,شعر برای نماز ظهر عاشورا,شعری درباره ی نماز ظهر عاشورا,شعر درباره عصر عاشورا,شعری درباره ظهر عاشورا,شعر در مورد عصر عاشورا,شعری درباره ی ظهر عاشورا,شعر درباره ی عصر عاشورا,شعر و روضه ظهر عاشورا,شعر زیبا برای ظهر عاشورا,شعر ظهر عاشورا از قیصر امین پور,شعر ظهر عاشورا حرم کربلا,شعری در مورد عصر عاشورا,شعر ناصرالدین شاه در مورد ظهر عاشورا,اشعار ظهر عاشورا علی اکبر لطیفیان
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ظهر عاشورا برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
در غریبی تا به خاک و خون سر خود را گذاشت
رو به سمت آسمان پا بر سر دنیا گذاشت
دست مردی آب بر حلقوم خشک او نریخت
نیزهی نامرد روی حنجر او پا گذاشت
شعر در وصف ظهر عاشورا
گفت می خواهم بگیرم دست تو؛ او در عوض
چکمه بر پا، پا به روی سینهی آقا گذاشت
هر نفس از سینهی مجروح او خون میچکید
خون او یک دشت لاله در دل صحرا گذاشت
شعر در مورد ظهر عاشورا
کو رقیّه تا ببیند قاتلی از جنس سنگ
تیغ را بر حلق خشک و زخمی بابا گذاشت
در شب سرد غریبی در تنور داغ درد
خسته بود و سر به روی دامن زهرا گذاشت
شعر در مورد نماز ظهر عاشورا
انگار کسی در نظرت غیر خدا نیست
این مرحله را غیر امام الشّهدا نیست
آئینه تر از روی تو خورشید ندیده
این روی برافروخته جز رنگ خدا نیست
شعر درباره ظهر عاشورا
آرامِ دلم، خیمه به هم ریخته بی تو
برگرد که بعد از تو مرا غیر بلا نیست
با این همه لشگر چه کنی ای گل زهرا
این دشت به جز نیزه و شمشیر بلا نیست
شعر درباره عصر عاشورا
ای یوسفم از غارت این گرگ صفت ها
جز پیرهن کهنه تو را چاره گشا نیست
دستی به دلم گر بنهی زنده بمانم
ورنه پس از این چاره به جز مرگ مرا نیست
شعر در مورد عصر عاشورا
هرچند که دل داده ای ای ماه به رفتن
والله که جز ماندن تو حاجت ما نیست
تا بر سر معجر ننهم دست اسیری
کار تو برایم به جز از دست دعا نیست
شعری در مورد عصر عاشورا
از غارت خیمه به دلم شور عجیبی است
سجّاد اگر هست علمدار وفا نیست
ای کاش که انگشتر تو زود درآید
در سنّت غارتگر انگشت حیا نیست
شعر ناصرالدین شاه در مورد ظهر عاشورا
می روی همراه خود جانم به میدان می بری
در قفای خویشتن موی پریشان می بری
گرچه امر بر صبوری می کنی، جانا بدان
دست زینب را سوی چاک گریبان می کنی
شعری درباره ظهر عاشورا
می روی با سر به سوی نیزه داران پلید
پیش چشمم تا رود بر نیزه قرآن می بری
نعل مرکبهای دشمن تشنه کام سینه اند
بوسه گاه عشق، زیر پای عدوان می بری
شعر درباره نماز ظهر عاشورا
تا نماند دست خالی ساربان بی حیا
خاتم پیغمبران را ای سلیمان می بری
باز هم دارد به دستش حرمله تیر سه پر
بهر آن تیر سه شعبه قلب سوزان می بری
همسفر، سالار زینب قدری آهسته برو
نیمه جان گشتم تو هم این نیمه ی جان می بری
شعری درباره ی نماز ظهر عاشورا
وقتی که کافرها تورا تکفیر کردند
سرنیزه ها خواب تورا تعبیر کردند
ظهر است اما اسبها روی تن تو
چندین هلال ماه را تصویر کردند
شعری درباره ی ظهر عاشورا
حالا که افتادست کارت دست اینها
اوباش مرگ صعب را تقدیر کردند
هرچه گذشت اوضاع تو غمبارتر شد
حتی دعاهای شما تغییر کردند
شعر درباره ی عصر عاشورا
این یا غیاث المستغیثینی که گفتی
روی دهانت با لگد تفسیر کردند
ای آیه ی تطهیر خوناب لبت را
با ضربه های پشت هم تطهیر کردند
اشعار درباره عصر عاشورا
پیش نگاه تو جوانت را گرفتند
بعد از علی اکبر توراهم پیر کردند
با پا تنت را زیر و رو میکرد یعنی
با آن همه عزت تورا تحقیر کردند
شعر یا متن درمورد عصر عاشورا
هرکس ز آزار تو سهم خویش را برد
اما عصاداران دوباره دیر کردند
از ضربه های پیرمردان پیکرت سوخت
از اضطراب زینبت چشم ترت سوخت
شعر ظهر عاشورا
میزند آتش به قلبم ماجرای نیزه ها
دیده میشد محشری از لا به لای نیزه ها
مصحفی که جای آن بر شانه های عرش بود
عاقبت تقطیع شد در کربلای نیزه ها
شعر نماز ظهر عاشورا
نه، مکن باور اگر چه گفت عصر واقعه
دیده میشد پشت خیمه رد پای نیزه ها
میشود سرها به نی منظومه ای دنباله دار
میرود تا آسمانها ناله های نیزه ها
شعر درباره ظهر عاشورا
میشود فهمید از خون گریه های محفلی
برگرفته با قلبی در هوای نیزه ها
از چه رو خورشید، بین کوچه های کوفیان
گاه بالا بود و گاهی زیر پای نیزه ها
شعر روضه ظهر عاشورا
دختری میگفت با حسرت چه میشد می زدم
بوسه ای بر حنجرت بابا به جای نیزه ها
با ردیف نیزه ها شاعر غزل خوانی نکن
آه میشوزد دلم از های های نیزه ها
شعر برای ظهر عاشورا
ای وای من که دلبرم از دست می رود
این دلخوشی آخرم از دست می رود
پیراهنش عجیب بوی سیب می دهد
این یادگار مادرم از دست می رود
شعر های ظهر عاشورا
امشب میان خیمه سرم روی پای اوست
فردا ولی برابرم از دست می رود
زیر گلوش سرخ شده، گل درآمده
این غنچه های پرپرم از دست می رود
شعر در مورد ظهر عاشورا
عصری که صحبت از سر و تیغ و سنان نمود
گفتم مگو که حنجرم از دست می رود
با من مگو ز صبر که بی تاب می شوم
وقتی که روح پیکرم از دست می رود
شعر در مورد نماز ظهر عاشورا
همراه خود قبیله به گودال می بری
مادر، پدر، برادرم از دست می رود
باید از این به بعد به آفتاب خو کنم
انگار سایهء سرم از دست می رود
شعر ظهر عاشورا علی اکبر لطیفیان
صبح تا عصر پیکر آورده
چه قدر جسم بی سر آورده
لیک با آنکه اصغر آورده
خستگی را زپا درآورده
کوه غم روی دوش و چون کوهی
عزم میدان نمود نستوهی
شعر ظهر عاشورا سهیل عرب
با همه تشنگی بی حدش
بست برسر عمامه جدش
شد قیامت چو راست شد قدش
سیلی از اشک و آه شد سدش
می کند با هزار افسوسش
غیرت الله ترک ناموسش
شعر درباره نماز ظهر عاشورا
میخورد بوسه بر سر و روها
دستها در نوازش موها
کس نداند چه گفت زانسوها
که درآورده شد النگوها
او چه گفته که میشود با هم
گره معجر همه محکم
شعر برای نماز ظهر عاشورا
حرف تاراج را زدن سخت است
گریه مرد پیش زن سخت است
رفتن روح از بدن سخت است
از یتیمی خبر شدن سخت است
همه طی شد اگرچه جان برلب
روبرو شد حسین با زینب
شعری درباره ی نماز ظهر عاشورا
دو خدای وفا مقابل هم
دو دل آرام آگه از دل هم
چاره مشکلند و مشکل هم
دو مسیح اند یا دو قاتل هم
هردو یک روح در دو جسم پاک
یک نفر با دو جسم و اسم پاک
شعر درباره عصر عاشورا
هردو هستند جان یکدیگر
آشنا با زبان یکدیگر
شدبه شرح بیان یکدیگر
اشکشان روضه خوان یکدیگر
کس نشد جز خدایشان آگاه
زانچه گفتند بازبان نگاه
شعری درباره ظهر عاشورا
چشم هریک شده دوکاسه خون
اشک ریزان به حالشان گردون
دور لیلا قبیله ای مجنون
قبله میرفت از حرم بیرون
گوییا در تبار خون جگری
زنده تشییع میشود پدری
شعر در مورد عصر عاشورا
هم به لبهاش ذکر یارب داشت
هم انا بن العلی روی لب داشت
هم به دستش مهار مرکب داشت
هم به کف بند قلب زینب داشت
عرش حیران زبانگ تکبیرش
فرش لرزان ز برق شمشیرش
شعری درباره ی ظهر عاشورا
به کفش گرچه تیغ آتش بار
لیک دیگر عطش دهد آزار
شیر پیر و قبیله ای کفتار
هست معلوم آخر پیکار
پای تا سر تنش پر از تیر است
به سراپاش زخم شمشیر است
شعر درباره ی عصر عاشورا
موج خون بر تن و به اوج جلال
داشت حالی که هرکه داشت سوال
رفته از حال یا شده سرحال؟
شد به هر حال راهی گودال
تا زکف داد جان جولان را
دوره کردند فخر دوران را
شعر و روضه ظهر عاشورا
میرسد بر تنش زهر تکبیر
تیر با نیزه سنگ با شمشیر
روی هر عضو او هزاران تیر
خورد اما یکی نمیشد سیر
شک ندارم جبین او که شکست
چشم خود را خدای اوهم بست
شعر زیبا برای ظهر عاشورا
برسرم خاک شاه بر خاک است
غرقِ درخاک و خون تنی پاک است
بـخدا این عزیز افلاک است
که تن پاک او پر از چاک است
این چه شرحی است خاک بردهنم
کاش صحت نداشت این سخنم
شعر ظهر عاشورا از قیصر امین پور
وای برمن خواهرش هم بود
خواهرش بود، مادرش هم بود
غیراز آنها برادرش هم بود
پدرش جد اطهرش هم بود
بس که گفت العطش عطش کردند
شمرآمد تمام غش کردند
شعر ظهر عاشورا حرم کربلا
آنکه ننگ ابد برایش ماند
آنکه شیطان برادرش میخواند
شمر پستی که عرش را لرزاند
جسم پاک حسین برگرداند
پیش چشمان اشک ریز خدا
سر برید از تن عزیز خدا
شعری در مورد عصر عاشورا
سراو تا برید مظهر ظلم
نامه ها خوانده شد زدفتر ظلم
تن مظلوم ماند و لشگر ظلم
اول غارت است و آخر ظلم
لشگری گرگ و یوسفی بی سر
هرکه میزد هرچه داشت بر پیکر
شعر ناصرالدین شاه در مورد ظهر عاشورا
هرکسی خسته می شد از زدنش
می ربود آنچه میشد از بدنش
این یکی برد جوشنش ز تنش
آن یکی برد کهنه پیرهنش
سنگها که بر جنازه زدند
تازه بر اسبها نعل تازه زدند
اشعار ظهر عاشورا علی اکبر لطیفیان
پیش تر از بریدن سراو
بیش تر از شرار پیکر او
می زد آتش به جان خواهر او
ناله جانخراش مادر او
چون عزادار هر دو دلبر بود
ذکر مادر غریب مادر بود
شعر در وصف ظهر عاشورا
زینب آن بی مثال در آفاق
قبله عشق و قبله عشاق
رفته از خویش و مرگ را مشتاق
به خود آمد ز اولین شلاق
جنگ او گشت خود به خود آغاز
یا علی گفت و عشق شد آغاز
شعر در مورد ظهر عاشورا
پیش من نیزه ها کم آوردند
به خدا سر نمیدهم به کسی
غیرت الله من خیالت جمع
من که معجر نمیدهم به کسی
شعر در مورد نماز ظهر عاشورا
تو اگر که اجازه بدهی
خویش را پهلویت می اندازم
اگر این چند تا عقب بروند
چادرم را رویت می اندازم
شعر درباره ظهر عاشورا,
چقدر میروند و می آیند
فرصت زخم بستن من نیست
آمدم درد و دل کنم با تو
جا برای نشستن من نیست
شعر درباره عصر عاشورا
جلویش را بگیر تا بلکه
دستم از رو سرم بلند شود
تو که شمر را نمیکنی بیرون
پس بگو مادرم بلند شود
شعر در مورد عصر عاشورا
هرکه گیرش نیامده نیزه
تکیه بر سنگ دامنش کرده
همه دیدند دخترت هم دید
شمر رخت تو را تنش کرده
شعری در مورد عصر عاشورا
خواب دیدم که گل روی تو پر پر می گـشت
ولبت بسکه ترک داشت ز خون تر می گشت
خواب دیدم نفس ِتـــــــــــــنگ کبوترها را
قفس دست شما را که پُر از پَـر می گشت
شعر ناصرالدین شاه در مورد ظهر عاشورا
خواب دیدم نظرت کـار مســـــــیحا می کرد
هرچه پـــر بود کــــنار تو کبوتر می گشت
راستی گوشــــــه ای از خواب مرا آزرده
که چرا از حرمت چشم تــرت بر می گشت
شعری درباره ظهر عاشورا
بی مهابا که دلم در دل آتــــش می سوخت،
قحطی آب که نه…. قحطی معجر می گشت
هرکه از کاشــــــته نـیزه خود بر می داشت
هرکسی پارچه ای داشــت پی سر می گشت
شعر درباره نماز ظهر عاشورا
زیر باران پر از سنگ و شن و خاک و کلوخ
افق دید مـــــــن و چشم تو کمتر می گشت
صحبت از نعل که شد لعل لبت ریخت زمین
سینه دشــــــــت زعطر تو معطر می گشت
شعری درباره ی نماز ظهر عاشورا
گرچه بـــــودند در اطراف تنـــت خیلی ها
دور شش گوشه ای ازجسم تو مادر می گشت
تکــــــــــــیه ام داده بـه دیــوار بلند حاشا
آخر خواب که انگار مـــــــــــقدر می گشت
خوب شد نیزه به دســـــــتی به کنارت آمد
قاری من، سر تـــــو در پی منبر می گشت
شعری درباره ی ظهر عاشورا
همه آباد نشینان ز خرابی ترسند
من خرابت شدم و دم به دم آبادترم
شعر درباره ی عصر عاشورا
دو دست دادی و دست دو عالم به سوی توست
یا ابوالفضل
اشعار درباره عصر عاشورا
فرقی نمی کند در کجای قرن چندم ایستاده باشم !
مهم این است که من همچنان رعیتم و تو اربابی یا حسین
شعر یا متن درمورد عصر عاشورا
کاش وقتی خدا در حشر بگوید چه داشتی ؟
سر برکند حسین و بگوید : حساب شد
شعر ظهر عاشورا
به سینه هرکه تمنای کربلا دارد
همیشه در دل خود روضه ای به پا دارد
کسی که عشق تو دارد دگر چه کم دارد ؟
بدون عشق تو عالم کجا بها دارد ؟
شعر نماز ظهر عاشورا
بزم عشق تو شلوغه ، پر فروغه
همه ی عشقای دنیا بجز عشق تو دروغه
شعر درباره ظهر عاشورا
از همان روز که مسکین سرای تو شدم
به تو سوگند که نمک گیر عطای تو شدم
گر کسی سلطنتی یافت به خود مینازد
من کنم ناز به عالم که رفیق تو شدم
شعر روضه ظهر عاشورا
عاشق اگر شدم ، اثر چشمهای توست
اصلا تمام ، زیر سر چشمهای توست
دلهای سنگ را به نگاهی طلا کنی
این کیمیا گری هنر چشمهای توست
شعر برای ظهر عاشورا
همیشه با تو می مانم حسین جان
به عشقت نوحه می خوانم حسین جان
طنین نوحه ام پیچیده در شهر
حسین جانم حسین جانم حسین جان
شعر های ظهر عاشورا
امشب به یاد کربلا ماتم گرفته ایم……
امشب میان روضه ها آتش گرفته ایم…..
شعر در مورد ظهر عاشورا
دگر از دوری تو پاک شدم دیوانه
آب ونانم شده عکس حرمت،باور کن
اربعین یا عرفه یا که محرم ، آقا!
جان ارباب! یکی قسمت این نوکرکن
شعر در مورد نماز ظهر عاشورا
زینب چو جسم پاک برادر نظاره کرد
کرد این خطاب و پیرهن صبر پاره کرد
ای تشنه لب به سوی که بعد از تو رو کنم؟
جویم که را که درد دل خود به او کنم؟
شعر ظهر عاشورا علی اکبر لطیفیان
چند وقتی می شود لحظه شماری می کنم
سی ؛ هشت ؛ نود و پنج به موعد برسد
تا در این روز پیاده برسم کرب و بلا
حضرت شاه نگاهی؛ که براتی برسد
شعر ظهر عاشورا سهیل عرب
چای روضه قلب عاشق را هوایی میکند
یاد بی آبی دلم را نینوایی میکند
غالبا در روضه ی ارباب مشهد میدهند
اکثرا ما را رضا کرب و بلایی میکند
شعر درباره نماز ظهر عاشورا
سال ها گفتیم ما از کربلا
از شهید عشق و میدان بلا
از غمش بر سینه و بر سر زدیم
بوسه بر گهواره اصغر زدیم
باز هم گفتیم : مظلوما حسین
بی کس و بی بال و پر ؛ تنها حسین
شعر برای نماز ظهر عاشورا
در پس ضربه های خنجر شمر
پیکرش تیغ می کشد … نبُرید
روی تلّ … در کنار عمّه ی خویش
دختری جیغ می کشد … نبرید
شعری درباره ی نماز ظهر عاشورا
همواره بـــــــرای نوگلم مادر باش
خونین جگر و شکسته و پر پر باش
ای لاله که خون کربلا در تن توست
قنداقه ی خونین علی اصغــر باش
شعر درباره عصر عاشورا
دلی دارم ، دلی دارم ، فدایـــــــت
سر آشفتـــــــه بازارم ، فدایــــــت
دوبیتی می نویسم ، از غم عشق
دوبیتـــی های بیمارم ، فدایــــــت
شعری درباره ظهر عاشورا
برای آن که رویــــــــــت را ببوسند
لب آلاله بویــــــــــــــت را ببوسنـد
ملایک مادران ، صف می نشینند
گلویــــت را ، گلویــــت را ببوسند
شعر در مورد عصر عاشورا
علم افتاد،این یعنی اشارت
رسول اله: یا زینب! بشارت
تمام امتحانت هست در این:
“غروب ِ کربلا یعنی اسارت”