شعر در مورد فراموش شدن
شعر در مورد فراموش شدن,شعری در مورد فراموش شدن,شعر درباره فراموش شدن,شعر در مورد فراموش کردن,بیت شعر در مورد فراموش شدن,شعر زیبا درمورد فراموش شدن,شعری درباره فراموش شدن,شعر درباره فراموش کردن,شعر درباره ی فراموش شدن,شعر در وصف فراموش شدن,شعر فراموش شدن,شعر فراموش کردن,شعر فراموش کردن عشق,شعر درباره فراموش شدن,شعر در مورد فراموش شدن,شعر راجع به فراموش شدن,شعر برای فراموش شدن,شعر راجب فراموش شدن,شعری درباره فراموش شدن,شعر درباره ی فراموش شدن,شعر درباره فراموش کردن,شعر در مورد فراموش کردن,شعری در مورد فراموش شدن,بیت شعر در مورد فراموش شدن,شعر زیبا درمورد فراموش شدن,شعر درمورد فراموش شدن
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد فراموش شدن برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
وقتی میگویم دیگر به سراغم نیا،
فکر نکن که فراموشت کردهام یا دیگر دوستت ندارم، نه!
من فقط فهمیدم وقتی دلت با من نیست،
بودنت مشکلی را حل نمی کند تنها دلتنگ ترم می کند!
شعر در مورد فراموش شدن
فراموشت کرده ام
ای نور دسته دسته
که بر هم می گذارم
و تو را می سازم.
ماه سیاه
شعری در مورد فراموش شدن
مانده ام چگونه تو را فراموش کنم
اگر تو را فراموش کنم
باید سالهایی را نیز
که با تو بوده ام فراموش کنم
دریا را فراموش کنم
و کافه های غروب را
باران را
اسب ها و جاده ها را
باید دنیا را
زندگی را
و خودم را نیز فراموش کنم
“تو” با همه چیز من آمیخته ای
شعر درباره فراموش شدن
فراموشت کرده ام
و حالا
همه چیز عادی شده
باران که می بارد
پنجره را می بندم
دیگر یادم نیست
غروب جمعه
چه ساعتی بود !
پاییز را
تنها از روی تقویم می شناسم !
فراموشت کرده ام
اما …
گاهی دلم برای دلتنگ ِ تو شدن
تنگ می شود
شعر در مورد فراموش کردن
در نی زار
پرنده ای اندوهگین می خواند
گویی چیزی را به یاد آورده
که بهتر بود
فراموش کند.
بیت شعر در مورد فراموش شدن
چرا فراموش کرده ای
پیش از خوابت
چراغِ خواسته هایِ سوزانِ مرا
خاموش کنی؟
تو در من
نشانی درخشان به جای گذاشتی
برای پرندگانِ شکارچی.
شعر زیبا درمورد فراموش شدن
فراموشت کرده ام
مثل کودکی که
میان کوچه پس کوچه های شهر
آواره است
و راه خانه اش را
گم کرده است!
شعری درباره فراموش شدن
در آخر،
ما حرفهای دشمنانمان را فراموش خواهیم کرد.
اما سکوت دوستانمان را .. هرگز.
شعر درباره فراموش کردن
بر فرو رفتگی های این سنگ
دست بکش
و قرن ها
عبور رودخانه را حس کن!
سنگ ها
سخت عاشق می شوند
اما فراموش نمی کنند!
شعر درباره ی فراموش شدن
من
عادت کرده ام
هر صبح
قبل از باز شدن چشم هایم
دوستت داشته باشم
و برایم مهم نباشد که تو
در کجای این شهر شلوغ
به فراموش کردنم مشغول هستی..!
شعر در وصف فراموش شدن
ترکم نکن!
بیا هر آنچه را میتوانیم فراموش کنیم،
همه چیز در حال فراموش شدن است.
فراموش کنیم سوء تفاهمها
و اوقاتی را که برای فهمیدنِ «چگونه»ها هدر دادیم
و لحظههایی را که در آنها
به ضربِ «چرا»ها
شادی قلبمان را کشتیم.
ترکم نکن!
شعر فراموش شدن
فراموش کردن تو
بلعیدن پاره سنگی ست
که از گنجایش دهان من
بزرگتر است!
شعر فراموش کردن
شازده کوچولو: اهلی کردن یعنی چی؟
روباه: چیزی ست که پاک فراموش شده..
معنی اش ایجاد علاقه کردن است
شعر فراموش کردن عشق
روباه گفت:
انسانها این حقیقت را فراموش کردهاند
اما تو نباید فراموشش کنی
تو تا زندهای
نسبت به چیزی که اهلی کردهای مسئولی!…
شعر درباره فراموش شدن
گفته بودم؛
فراموشی زمان میخواهد..
اشتباه بود
فراموشی زمان نمیخواهد
فراموشی دل میخواست
که آن هم پیش تو ماند.
شعر در مورد فراموش شدن
فراموش کردن کسی که دوستش داری،
مثلِ به خاطر آوردن کسی است
که هرگز او را ندیده ای
شعر راجع به فراموش شدن
برای فراموشی تو
هیچ راهی وجود ندارد
خودم را
به هر راهی که می زنم
روزی با تو رفته بودم
شعر برای فراموش شدن
نگاهم
در آینه فرو می ریزد
جزیره ای
به زیر آب می رود
در ساحل آینه،
دستانی کورمال
عطر تو را می جویند
و پرندگان
بودن جزیره را
فراموش می کنند
شعر راجب فراموش شدن
به یاد تو هستم
کاش
خداحافظی نمیکردی و میرفتی
من عمری خداحافظی تو را
به یاد داشتم
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
مرا نظاره میکند
که چرا من
هنوز جهان را ترک نکردهام
من که قلب فرسوده دارم
من که باید با قلب فرسوده
کم کم تو را فراموش کنم
شعری درباره فراموش شدن
سخت است!
فراموش کردن کسی که با او
همه چیز
و همه کس را
فراموش می کردم
شعر درباره ی فراموش شدن
چشمان تو
معنای تمام جمله های ناتمامی ست
که عاشقان جهان
دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند
و از گفتار بازماندند…
کاش می توانستم
ای کاش خودم را
در چشم های تو حلق آویز کنم
شعر درباره فراموش کردن
از هر لیوانی که آب نوشیدم
طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
فراموشی پس از فراموشی
اما
چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
گم شدی در خانه مانده بود
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما
طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
حک شده بود
شعر در مورد فراموش کردن
ماهی ِ تُنگ کوچکی هم اگر بودم
فراموشم نمیشد دریا…
هیچ موجودی
نداشتههایش را فراموش نمیکند
شعری در مورد فراموش شدن
چه قدر چای که ننوشیدهام
در کافههایی که با تو نرفتم
و چه نیمکتها
که مرا کنارِ تو،
ندیده فراموش کردند!
بیت شعر در مورد فراموش شدن
زندگی، بدون روزهای سخت نمی شود…
روزهای سخت، همچون برگهای پاییزی شتابان فرو می ریزند،
در زیر پاهای تو، اگر بخواهی…
فراموش نکن !
برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت
و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند.
شعر زیبا درمورد فراموش شدن
این که باید
فراموش ات می کردم را هم
فراموش کردم
تو تکراری ترین حضور روزگار منی
و من عجیب
به آغوش تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام
شعر درمورد فراموش شدن
آرزوهایت بلند بود
دست های من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
با این همه
فراموشم مکن
وقتی بر صندلی فرسوده ات نشسته ای
و به ماه فکر می کنی.
شعر در مورد فراموش شدن
قلب من گواه بر تو دارد
دشوار است
فراموشی لبخند تو
شعری در مورد فراموش شدن
در دیدهی من
جمله خیال اند و تو نقشی
بر خاطر من
جمله فراموش و تو یادی
شعر درباره فراموش شدن
تنهایی
چیزهای زیادی
به انسان میآموزد
اما تو نرو…
بگذار من نادان بمانم!
شعر در مورد فراموش کردن
همهی کلمات
معنای تو را میدهند
مثل گلها همه
که بوی تو را پراکندهاند .
سکوت کردهام
که فراموشت کنم
اما مدام
مثل زنبوری سرگردان ،
رانده از کندویش
دور گلم میگردم
بیت شعر در مورد فراموش شدن
از تهران که میگویم به دریا میرسم
از خودم از تو
از آسمان که میگویم به دریا میرسم
از دریا که فاصله میگیرم
که فراموش میکنم
که دوباره شروع میکنم
به دریا میرسم
کجای دریا نشتی دارد
که تمام رابطههای من عاشقانه میشوند
خیس میشوند و به دریا میرسند.
شعر زیبا درمورد فراموش شدن
تو ماه را
بیشتر از همه دوست میداشتی
و حالا ماه هر شب
تو را به یاد من میآورد
میخواهم فراموشات کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجرهها پاک نمیشود!
شعری درباره فراموش شدن
هر ثانیه میگذرد
چیزی از تو را با خود میبرد
زمان غارتگر غریبی است
همه جیز را بی اجازه میبرد
و تنها یک چیز را
همیشه فراموش میکند:
حس «دوست داشتن» تو را
شعر درباره فراموش کردن
خواب رویای فراموشی هاست !
خواب را دریابم ،
که در آن دولت ِ خاموشی هاست
با تو در خواب مرا
لذت ِ ناب ِ هم آغوشی هاست
شعر درباره ی فراموش شدن
نامرد اگر بودم
نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما
نامرد هم نیستم
زنم و نبودنت
پیرهنم شده است
شعر در وصف فراموش شدن
آدمی از بیمِ فراموشی است
که جهان را به خوابِ آسانترین اسامیِ خویش میخواند
.
شعر فراموش شدن
نمی دانم چرا این عقل
یقه ی دلم را رها نمی کند!
مگر تقصیر من است؟
که تو را با دلم می خواهم و
با عقلم جور درنمی آیی!!
شعر فراموش کردن
شعرهایم
دوست دارند یکبار
تو را از نزدیک ببینند.
کاش می شد شبی
به خواب دفترم
بیایی…
شعر فراموش کردن عشق
این چشمه نباید بند بیاید
میخکهایی که در قلبها شکوفا شدهاند
از تشنگی میخشکند
اگر دوستداشتن را فراموش نکنی
تمام زیباییها را به یاد خواهی آورد.
شعر درباره فراموش شدن
عجیب است
برای فروافتادن از شاخسار بید
هیچ برگی چشم براه پاییز
نمی ماند
شعر در مورد فراموش شدن
قرار من باش
تا در مدار تو باشم،
چه قرار و مداری بهتر از این !؟
شعر راجع به فراموش شدن
سخت است!
فراموش کردن کسی که با او
همه چیز
و همه کس را
فراموش می کردم
شعر برای فراموش شدن
شهامت میخواهد
دوست داشتنِ کسی که
هیچ وقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد
شعر راجب فراموش شدن
روزی هزار مرتبه آرزو می کنم
ای کاش زودتر آلزایمر بگیرم
شاید این مدلی فراموشت کنم
شعری درباره فراموش شدن
می روی و من تحمل می کنم نبودنت را
می مانم و تو فراموش می کنی بودنـم را
شعر درباره ی فراموش شدن
یروز می مردن ، فراموش می شدن آرام آرام …
امروز چه زود از یاد می رویم بی آنکه بمیریم …
شعر درباره فراموش کردن
یک مرد برای عاشق شدن
به یک لحظه نیاز دارد
برای فراموش کردن
به یک عمر
شعر در مورد فراموش کردن
یادم می آید گفته بودی
ساده و کوتاه نویسی را دوست داری
تقدیم به تو …
ساده و کوتاه …
دیگر تصمیم خود را گرفته ام
فراموشت می کنم
شعری در مورد فراموش شدن
تو آسمون عاشقی ستاره پیدا نکنی
مدیون اشکای منی اگه فراموشم کنی
بیت شعر در مورد فراموش شدن
روزگار استاد فراموشی هاست
امید وارم شاگردش نباشی !!!
شعر زیبا درمورد فراموش شدن
تصمیم گرفتم آنقدر کمیاب شوم شاید دلی برایم تنگ شود
ولی افسوس فراموش شدم !
شعر درمورد فراموش شدن
فراموشی گرفته است خانه،
انگار از تمام دیوارها
نقشِ یاد تو را جویدهاند موریانهها
شعر در مورد فراموش شدن
اشک خشک میشه ، خنده محو میشه ،
اما یاد تو فراموش نمیشه !
شعری در مورد فراموش شدن
از سکوت پرسیدم برای بهترینم چه بنوسیم ؟
گفت : بنویس ما را چون روزگاران مبر از یاد
شعر درباره فراموش شدن
نه، نمیتوانم فراموشت کنم
زخمهای من،
بیحضور تو
از تسکین سر باز میزنند
شعر در مورد فراموش کردن
مرا به یاد خواهی آورد
آنچنان که غبار را از سنگ قبر کهنهای بشوید
تا نام فراموش گشته ای بدرخشد
از پس سالها
مرا به یاد خواهی آورد..
.
بیت شعر در مورد فراموش شدن
به روزگار عزیزان که یاد می کنمت
علی الدوام نه یادی پس از فراموشی
شعر زیبا درمورد فراموش شدن
خنده چون مینای می کم کن که چون خالی شدی
می گذارد چرخ بر طاق فراموشی ترا
شعری درباره فراموش شدن
تا به حیرت نرسد دیده نمی آرامد
سیل در بحر فراموشی کند غوغا را
شعر درباره فراموش کردن
برد و بر طاق فراموشی جاوید گذاشت
تیشه صافدلم آینه شیرین را
شعر درباره ی فراموش شدن
فرامشی ز فراموشی تو می خیزد
اگر تو یاد کنی، یاد می کنیم ترا
شعر در وصف فراموش شدن
نوازشی است زبان را، نه از فراموشی است
اگر گهی به زبان یاد می کنیم ترا
شعر فراموش شدن
یادبود ما فراموشی است از احوال ما
پیش عزلت دوستان تقصیر خدمت خدمت است
شعر فراموش کردن
در دیار ستم از نامه صد پاره ما
جای در رخنه دیوار فراموشی نیست
شعر فراموش کردن عشق
زندان فراموشی من رخنه ندارد
در مصرم و هرگز ز عزیزان خبرم نیست
شعر درباره فراموش شدن
از فراموشی به فکر کار خویش افتاده ای
ورنه در روز ازل سامان کارت داده اند
شعر در مورد فراموش شدن
کی از تو جان غمگینی شود شاد؟
کی آخر از فراموشی کنی یاد؟
شعر راجع به فراموش شدن
هیچ باشد که از فراموشی
یاد آری در آن خجسته مقام؟
شعر برای فراموش شدن
گر آب فراموشی ازین بیشتر آید
ترسم که فرو شوید از آن لوح ضمیرم
شعر راجب فراموش شدن
ز گرمی بی نصیب افتاده ام، چون شمع خاموشی
ز دلها رفته ام، چون یاد از خاطر فراموشی
شعری درباره فراموش شدن
سخن را شسته دفتر بر سر آب فراموشی
چو گل از پای تا سر گوش اما از زبان فارغ
شعر درباره ی فراموش شدن
چو غفلت غافلیم از غفلت احوال خود (بیدل)
فراموشی فراموشی بیاد کس نمی آرد
شعر درباره فراموش کردن
غنیمت شمارید پیغام هم
فراموشی است آخر این یادها
شعر در مورد فراموش کردن
موقوف فراموشی ایام شبابست
خلدی اگر ایجاد کند آدم پیری
شعری در مورد فراموش شدن
تشنه را کی بود فراموشی
چون سنقرئک فلا تنسی
بیت شعر در مورد فراموش شدن
من ناتوان ز یاد کسی گشتم، ای طبیب
آن دارویم بده که فراموشی آورد